کد مطلب:298607 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

سختی کار


باری رحلت ناگهانی پیغمبر اسلام و توطئه های دقیق و حساب شده ی منافقان فاطمه ی زهرا (س) و علی بن ابیطالب (ع) و دیگران را در برابر چنین مصیبت بزرگی قرار داد و با چنین وظیفه ی سنگی و پرمخاطره ای- یعنی مبارزه با انحراف و بدعتگذاری و ظلم و بیدادگری- مواجه ساخت، و هر كدام باید طبق وظیفه و مسئولیتی كه دارد كاری انجام دهد.

علی بن ابیطالب (ع) خود امام معصوم و حجت الهی و وصی پیغمبر اسلام بود و آن حضرت (ص) در ضمن وصیتهایی كه به او كرده بود خطمشی او را در مبارزه از جانب خدای تعالی تعیین و ذكر فرموده بود، و علی (ع) موظف بود طبق وظیفه ی خطیری كه به دوشش نهاده شده همان خط مشی را تعقیب كند و وظیفه ی او همان بود كه عمل كرد و اولین مرحله اش همان خودداری كردن از بیعت با ابوبكر و پایداری كردن در این باره بود كه با همین خودداری و پایداری، غاصبانه بودن خلافت و ظلم و ستم آنها را در آغاز كارشان اثبات كرد و به دنبال آن اقدامات دیگری بود كه ان شاءالله در جای خود ذكر خواهد شد، و در این راه چه محرومیتها و غم و اندوهها و صدمات و اهانتها دید تا سرانجام هم جان خود و فرزندان معصومش را بر سر این كار گذارده و به شهادت رسیدند.

و اما برای فاطمه ی اطهر كار این مبارزه بسیار دشوار و سخت بود و می بایستی طبق دستور شوهر بزرگوار و تشخیص خود در آن محیط پر از رعب و خفقان و امكانات بسیار محدودی كه در اختیار داشت مبارزه را شروع و دنبال كند.

آنچه كار این مبارزه را برای وی بسیار دشوار و سخت كرده بود نبودن رشد


و درك كافی در میان توده و عموم مسلمانانی بود كه تازه با قوانین مقدس اسلام آشنا شده بودند، آنها كه هنوز با قیافه های سالوس مابانه و تبلیغات عوام فریبانه كارگردانان دستگاه خلافت خو نگرفته بودند و روی تعلیمات مقدس اسلام روحی پاك و با صفا پیدا كرده و با تابش آیات نورانی قرآن قلبهاشان از كدورتها و زنگارهای اخلاقی زمان جاهلیت پاك شده بود، و به سختی می توانستند باور كنند كه افرادی همچون ابوبكر و عمر و دستیاران آنها و آن چهره های آشنا و نزدیك با پیغمبر خدا بر خلاف دستورهای آن حضرت عمل كنند و برای رسیدن به ریاست و مقام همه چیز را زیر پا گذارده و فدا كنند و برای نیل به این هدف تا جایی پیش بروند كه به خدا و پیغمبر نیز نسبت دروغ داده و از زبان آن حضرت حدیث جعل كنند. البته افراد زیرك و دانایی هم مانند سلمان، ابوذر و مقداد وجود داشتند كه مطالب را خوب درك می كردند اما عدد آنها بسیار اندك و انگشت شمار بود و به مفاد آن حدیث معروف كه امام (ع) فرمود:

«ارتد الناس بعد النبی الا ثلاثه- او اربعه-». [1] .

(شماره ی آنها از سه یا چهار نفر تجاوز نمی كرد.)

فاطمه ی زهرا (س) از طرفی باید به مردم رشد و درك بدهد تا گول تبلیغات این منافقان از خدا بی خبر را نخورند، و از سوی دیگر خطرهای بزرگی را كه از ناحیه ی غصب خلافت، اسلام و مسلمانان را تهدید می كرد به مردم گوشزد كند و بلكه تا جایی كه می تواند باید جلوی این انحراف خطرناك را بگیرد، و به هر نحو كه مقدور است با منحرفان مبارزه كند و براستی وظیفه ای بس خطیر و مبارزه ای بسیار مشكل و دشوار بود.

یكی از وسایلی كه فاطمه ی اطهر از آن بسیار استفاده كرد و سبب شد تا این راه برای مبارزان دیگر باز شود همان اظهار شكوه و ناله و گریه و زاری بر پدرش و نوحه و مرثیه سرایی برای رسول خدا (ص) بود كه بدان وسیله آن مصیبت بزرگ را عنوان كرده و در


ضمن آن، مصیبتهایی دیگر را گوشزد مردم كند، و با ادامه ی این وضع و گریه و زاریهای ممتد و طولانی و اظهار شكایت از دنیا و گرفتاریها حس كنجكاوی مردم مدینه را برانگیزد تا ابتدا از خود و تدریجا از علی (ع) و بلكه از خود فاطمه سبب آن همه بیتابی و گریه و زاری را جویا شوند و بدین وسیله فرصتی به دست فاطمه بیفتد تا مظالم دستگاه خلافت و خطر بزرگی را كه پیش آمده بود به مردم گوشزد كند.

شاید این احتمال هم كه برخی داده و یا برداشتی كه كرده اند بیجا و بی مورد نباشد كه گفته اند: برای همین منظور و بهره برداری و استفاده ی بیشتر و بهتر از همین وسیله بود كه فاطمه ی اطهر گاهی بر سر قبر پدر و مركز اجتماع مسلمانان می آمد و این گریه و زاری و مرثیه سرایی را شروع می كرد و چنان شدید از فقدان پدر و مصیبتهای دیگر كه دنیا بر او وارد كرده بود شكایت می نمود و می گریست كه همه را به خود متوجه نموده و سخت متاثر می ساخت، و گاه به عنوان طلب مغفرت بر سر قبر شهدای احد می رفت و چون جمعی را در آنجا مشاهده می نمود همین كار را می كرد، و گاه در كنار مزارع و نخلستانهای مدینه، و گاه هم در خانه ی خود كه سر راه عبور مسلمانان و نمازگزارانی بود كه هر روز چند بار برای انجام فریضه ی نماز و شركت در جماعت به مسجد می رفتند مصیبتهای وارده ی بر خود و شوهر و فرزندانش را به صورت مرثیه و با صدای گریه به گوش مردم می رسانید، و بدین ترتیب از هر موقعیت و فرصت، و هر جا و مكانی كه محل عبور ساكنان شهر و یا اهل بادیه و قبایل اطراف بود بدی منظور استفاده می كرد، و سخن خود را به گوش مردم فریب خورده می رسانید.

این وضع تدریجا در میان مردم مدینه جنب و جوشی ایجاد می كرد و گریه ها و شكایتهای یگانه یادگار رسول خدا (ص) زبان زد مردم شده و از همدیگر می پرسیدند: چرا فاطمه اینقدر گریه می كند و چرا با گذشت زمان مصیبت مرگ پدر برای او تخفیف نمی یابد؟ لابد مطلب مهم دیگری در میان است كه ما خبر نداریم. و كم كم درصدد تحقیق و جستجو برمی آمدند، و از آن سو می شنیدند كه علی بن ابیطالب هم از بیعت با خلیفه خودداری كرده و به جمع آوری قرآن مشغول گشته است و در ملاقاتها و دیدارهای با مردم از خلافت خود و گفتار پیغمبر در این باره سخن به میان آورده و


مردم را به یاری خویش دعوت كرده است، و كم كم به ارتباط میان گریه های طولانی فاطمه و شكایتهای او و موضوع خلافت و رهبری علی (ع) آگاه می شدند.


[1] سفينه البحار، ج 1، صص 517 و 518، بدين مضمون چند حديث در آنجا ذكر شده است.